شماره ٥٦٥: اگر چشم تو روزي بر مه افتد

اگر چشم تو روزي بر مه افتد
مه از خورشيد باشد، در ته افتد
وگر شکل زنخدانت ببيند
رواني آب حيوان در چه افتد
چو در خنديدن آيد باغ رويت
گل اندر ديده مهر و مه افتد
کند پيوند عمر از صبح رويت
چو روز عمر گل را کوته افتد
نخواهم بعد ازين مه را ببينم
گذر گر بر منت بعد از مه افتد
به رويت خواهم، الحمدي بخوانم
غلط، ترسم که در بسم الله افتد
دلم را در سر زلفت ره افتاد
غريبان را به هندوستان ره افتد
چو خواهد عارضت عشاق را عرض
نظر بر من پس از چندين گه افتد
فغان، اي جان که در خسرو فراقت
چنان افتاد کاتش در که افتد