شماره ٥٥١: بتا، مانند تو مهوش نباشد

بتا، مانند تو مهوش نباشد
وگر باشد چو تو سرکش نباشد
تويي طرفه سواري زانکه خورشيد
بود بر ابر و بر برابرش نباشد
ز آهم تير بستان، هم مرا کش
ترا گر تير در ترکش نباشد
خوشم من، گر کشي زارم، اگر چه
کس در کشتن خود خوش نباشد
ندانم زيستن در خون خسرو
اگر آن چشم کافروش نباشد