شماره ٥٤٧: دل عاشق چرا شيدا نباشد

دل عاشق چرا شيدا نباشد
به عشق اندر جهان رسوا نباشد
نگويي تا به کي، اي شوخ دلبر
ترا پرواي حال ما نباشد
به بستان لطافت سرو باشد
ولي چون قد او رعنا نباشد
کدامين ديده در وي نيست حيران؟
مگر چشمي که او بينا نباشد
نه دل باشد که غافل باشد از يار
نه سر باشد که پر سودا نباشد
به نوعي دل ز خسرو در تو بستم
که با غير توام پروا نباشد