شماره ٥٠٣: آن سرو خرامنده که جستم، به بر آمد

آن سرو خرامنده که جستم، به بر آمد
وان بخت که پيش آمده بد، بيش تر آمد
شادي همه غم بود ز بر نامدن کار
آن غم همه شادي شد و آن کار برآمد
بر لاله گلبرگ دماغم رسد امروز
کز زلف توام بوي نسيم سحر آمد
آيينه جان روي نما مي کشمت پيش
کايينه رخسار توام در نظر آمد
شيريني لعلت نرود از بن دندان
کز لعل توام در بن دندان شکر آمد
در مردم من مردمک ديده نگنجد
اکنون که مرا روي تو در چشم تر آمد
در پاي تو خسرو چه کند، گر نکند جان
اکنون که مرا روي تو در چشم تر آمد