شماره ٤٧٥: گفتم که ترا آخر دل خانه نمي يابد

گفتم که ترا آخر دل خانه نمي يابد
گفتا که پي گنجم ويرانه نمي يابد
گفتم که بسوزم جان بر آتش روي تو
گفتا که چراغم را پروانه نمي يابد
گفتم که به چشمم شين، يک گوشه دگر مردم
گفتا من تنها را هم خانه نمي يابد
گفتم که شوم محرم در مجلس خاص تو
گفتا که حريف ما ديوانه نمي يابد
گفتم که به دام غم هر لحظه مرا مفگن
گفتا که چنين مرغي بي دانه نمي يابد
گفتم که ز عشقم ده پروانه آزادي
گفتا خط عارض بس، پروانه نمي يابد
گفتم که بود مونس در هجر تو خسرو را
گفتا که خيال ما بيگانه نمي يابد