شماره ٤٣٠: مرو زينسان که هر سو جامه جان چاک خواهد شد

مرو زينسان که هر سو جامه جان چاک خواهد شد
جهاني در سر اين غمزه بيباک خواهد شد
خدا را، زو نپرسي و مرا سوزي بجاي او
که کشته عالمي زان نرگس بيباک خواهد شد
رويد، اي دوستان، هر جا که مي بايد، من و کويش
که اين تن خاک اين جايست و اينجا خاک خواهد شد
تو ميزن غمزه تا من مي خورم خوش خوش سنان تو
چه غم دارد ترا، گر سينه من چاک خواهد شد
زهي شادي که او آيد، ببيند حال من، ليکن
من اين شادي نمي خواهم که او غمناک خواهد شد
بسوزم خويشتن از جور بخت بد، ولي ترسم
که آتش سوخته از ننگ اين خاشاک خواهد شد
مبين زين سو که جانم از خيال مهره چشمت
چو گنجشک گروهه کرده در تاباک خواهد شد
خيال خط تو همراه جانم باشد آن روزي
که نام من، ز لوح زندگاني پاک خواهد شد
ازان لب تلخ مي گويي، مترس از خنده خسرو
که هر زهري که مي آيد بر آن، ترياک خواهد شد