شماره ٤٢٩: من از جور و جفاي دلبران ديوانه خواهم شد

من از جور و جفاي دلبران ديوانه خواهم شد
ز خويش و آشنا از دست دل بيگانه خواهم شد
ز بس کافسانه خود با در و ديوار مي گويم
به رسوايي ميان مردمان افسانه خواهم شد
چو ديدم خال و خط آن پري رو را به دل گفتم
گرفتار ار شوم در دام او، زين دانه خواهم شد
ملامت گو، به رسوايي مترسان هوشياران را
که من بي پا و سر در کوي او مستانه خواهم شد
به دل گفتم چرا بيوفا، گفتا برو، خسرو
گذر از من که من در خدمت جانانه خواهم شد