شماره ٣٩٦: خيال روي تو چون در ناب در نظر است

خيال روي تو چون در ناب در نظر است
ز اشک دمبدمم صد حباب در نظر است
چو مست روي تو من، روي مهوشان چه کنم
به دزدکي نگرم کافتاب در نظر است
اگر دلت به لب بحر مي کشد، اي سرو
نشين به گوشه چشمم که آب در نظر است
خيال زلف تو در ديده ام شبي گرديد
ازان خيال مرا اشک ناب در نظر است
شبي به خواب نظر بازيي به او کردم
مرا هميشه ازان لحظه خواب در نظر است
به نور روي تو در زلف مي توان رفتن
شب است و شعشعه ماهتاب در نظر است
ز عشق چشم تو خسرو چو سرخوش و مست است
به ياد لعل تو او را شراب در نظر است