شماره ٣٨٩: يارب، چه شد کان ترک ما ترک محبان کرده است

يارب، چه شد کان ترک ما ترک محبان کرده است
آسودگان وصل را رنجور هجران کرده است
گردون مگر آن يار را بر من دگر سان ساخته
با بخت بي سامانم از مهرش پشيمان کرده است
غمگين مشو،اي دل،اگر در ششدري از نقش دوست
کين مهره باز آسمان اينها فراوان کرده است
روزي گرم از دولت وصلش دروني شاد شد
روز فراق دوستان چون بيت احزان کرده است
بر هر مژه عشاق را بشکفت نسرين سرشک
تا آن گل از اهل نظر رخسار پنهان کرده است
در حلقه شوريدگان آشوب و غوغا مي رود
گويا مگر هندوي من کاکل پريشان کرده است
زاهد که دامن مي کشد از رندي تو، خسروا
باري ندانم يک نفس سر در گريبان کرده است