شماره ٣٨٦: کسي را به دور حسن تو پرواي خواب نيست

کسي را به دور حسن تو پرواي خواب نيست
کو دل کزان دو نرگس رعنا خراب نيست
اي محتسب که منع سر اندازيم کني
بگذر ز ما که مستي ما از شراب نيست
بر جان ما ز غمزه مزن تير دمبدم
بر بي گناه ظلم پياپي ثواب نيست
دل خواست بوسه اي ز لبت، بر دهان زدي
در روزگار مثل تو حاضر جواب نيست
کردم مقابل رخ تو آفتاب را
چيزي ست در رخ تو که در آفتاب نيست
تا چند قصد خسرو بيچاره مي کني
يک شيوه کن که حاجت چندين عتاب نيست