شماره ٣٥٦: عشق اگر چه نشان بخت بد است

عشق اگر چه نشان بخت بد است
نزد عاشق سعادت ابد است
هر که جويد مرادي از معشوق
گويي او عاشق مرا خود است
گر چه صد روز نيک عاشق راست
بهر اين روز اسير روز بد است
ديگران بهر تو چرا ميرند؟
مردنم اين که اندرين حسد است
صوفي ما که مست مي زده است
جرم بر ساقيان سرو قد است
همه عيب است باده و هنرش
شستن ما ز مايه خرد است
پرسيم توبه شد ز مي خسرو
شد، ولي آرزو يکي به صد است