شماره ٣٥٣: شب گذشته ست و اول سحر است

شب گذشته ست و اول سحر است
بانگ بلبل به مي نويدگر است
وقت او خوش که در چنين وقتي
باده بر دست و نازنين به بر است
کشتي باده نه به کف، باري
عمر ازينسان رود چو بر گذر است
چند گويي که مست و بي خبري
هر که او مست نيست بي خبر است
صرفه خشک زاهدان را باد
هر چه ما راست در شراب تر است
ساقيا، غوطه ده مرا در مي
که مي آشام شعله در جگر است
گر چه بد مستي است عيب حريف
کندن ريش محتسب هنر است
گر به ميخانه مفسدان شراب
پادشاهند، بنده خاک در است
خسروا، چند از گنه ترسي
رو که عفو خداي معتبر است