شماره ٣٥١: شاخ گل از نسيم جلوه گر است

شاخ گل از نسيم جلوه گر است
وقت گلبانگ بلبل سحر است
خار پهلوي گل نشاند، زآنک
خون بسته ز بهر نيشتر است
باغ در رقص و جنبش است، زآنک
بانگ بلبل به گوشهاي در است
چون که پيوند توست گل، اي خار
نيش در حق او نه از هنر است
آخر، اي گل، نگر ز چندين سيم
که ترا يک دو سه قراضه زر است
خلق را ياد مي دهد ز شراب
آنکه از لاله کوه کاسه گر است
لاله از مي پياله مي گيرد
آنکه پيمانه پر شود دگر است
غنچه را بين فراهمي دهنش
گوييا بوسه جاي آن پسر است
چشم مستت کشنده ايست عجب
خواب مستيش ازان کشنده تر است
ساقي من روانه کن از کف
کشتي من که عمر بر گذر است
باغ داد از نشاط و عيش خبر
اي خوش آن کس که مست و بي خبر است
باغ در رقص آمد، اي خسرو
بانگ بلبل به گوشهاي در است