شماره ٣٤٥: رسيد فصل گل و باد عنبر افشان است

رسيد فصل گل و باد عنبر افشان است
نگارخانه جانان بهشت رضوان است
به سرو باغ که بيند کنون که در هر باغ
هزار سرو به هر گوشه اي خرامان است
کنون به سوي چمن بي بهشتيان نروم
که هر چه ذوق بهشت است روي خامان است
عجب که جام نمي افتد از کف نرگس
چنانکه او به غنودن فتان و خيزان است
حريف معني گل را به جان خرد، هر چند
که سهل قيمت و کالاي دهر ارزان است
به گوشه هاي چمن برگ گل چو نرمه گوش
درو ز قطره نگر تا چه در غلطان است
زخاره بودي دامان کوه از لاله
کنون ز اطلس لعلش نگر که دامان است
زمين به باغ نديد آفتاب از پي شاخ
نگر ز خانه که در سايه هاي بستان است
چنين که نرگس و گل چشم را به صحن چمن
همي نهند، مگر آستان سلطان است
شکفته باد گل دولت تو تا به ابد
گلي که بلبل او خسرو ثناخوان است