شماره ٢١٩: فتنه اهل نظر چون به جهان طلعت اوست

فتنه اهل نظر چون به جهان طلعت اوست
نظر عاشق شيدا همه بر صورت اوست
عشق آن روي بلايي و منش مي طلبم
هر که را معرفتي هست، بلا نعمت اوست
باغبان، سرو سهي را مکن از باغ روان
کاين نظرهاي خلايق همه بر قامت اوست
هوس زاهد بيچاره بهشت است و نعيم
طلب عاشق شيدا همگي رحمت اوست
بر در پير مغان رفتم و جستم نظري
اين همه بخشش، ازان يک نظر همت اوست
خسرو از خاک کف پاي بتان گشت، چه باک
هر که در کوي بتان خاک شود همت اوست