شماره ٢٠٢: خرم آن چشمي که هر روزش نظر بر روي تست

خرم آن چشمي که هر روزش نظر بر روي تست
شادي آن دل که هر دم در دماغش بوي تست
من ز تنهايي به خون غرق و تو پهلوي کسان
خون من در گردن آن کس که در پهلوي تست
کشتيم زان زلف و رخ کارايش آن را مدام
شانه بر پشت تو و آيينه بر زانوي تست
بر رخت دنباله زلف تو پايان شب است
و آفتاب صبحدم اندر سفيدي روي تست
نافه خود را گر چه زاهو مي کشد، با اين همه
پوستين پوشي ز زنجير خم گيسوي تست
بر شکر خوانند افسون بهر دلجويي، وليک
شکري کو خود فسون خواند، لب دلجوي تست
موي ابرو را گره نتوان زدن، ليکن ز کبر
صد گره پيش است بر هر مو که در ابروي تست
هيچ شب از موي تو تاري نمي يارم گسست
اين درازي شب من بي گسست موي تست
هندوان را زنده سوزند، اين چنين مرده مسوز
بنده خسرو را که ترک است آخر و هندوي تست