شماره ١٧٦: زلف تو هنوز تابدار است

زلف تو هنوز تابدار است
چشمت به کرشمه در خمار است
گفتي که وفا نيايد از من
سوگند مخور که استوار است
خون شد دل من، بگوي، اي باد
کان جان عزيز در چه کار است
کشتش به کدام بوستان است
سروش به کدام جويبار است
من گريه خويش دوست دارم
کز درد کسيم يادگار است
کارم غم عشق و بي قراري است
تا عمر عزيز برقرار است
اي شاهسوار، آهوان را
تير تو نکوترين شکار است
عاشق که غم تو خورد وانگه
شادي طلبت، حرام خوار است
با تو به مثل هلاک خسرو
ديوانه و موسم بهار است