شماره ١٥٦: به هر بيتي که وصف آن رخانست

به هر بيتي که وصف آن رخانست
چو نيکو بنگري شه بيت آنست
کمر که بسته او هست جانم
مرا جاني ست آن هم در ميانست
ندارم در ميان تو سخن هيچ
ولي جان را سخن در آن دهانست
به ما گر مي کند چشم تو شوخي
که شوخي شيوه هاي سرخوشانست
به هر مو زلف تو دارد دو صد دل
چه دزدي پر دلي نامهربانست
دلم را برد و جان را کشت چشمت
جهانگيرست و هم صاحب قرانست