شماره ١٥٥: من و شب زندگاني من اينست

من و شب زندگاني من اينست
دل و غم شادماني من اينست
همه شب خون دل نوشم به يادش
شراب ارغواني من اينست
همي نالم به شب بيداري هجر
سرود ميهماني من اينست
من و کنج غم و شبهاي تاريک
طرب جاي نهاني من اينست
ببندد چشم من بر من خيالش
که شبها يار جاني من اينست
نبايد کايد از تنگي من تنگ
برين دل بدگماني من اينست
ز عشقش گاه ميرم، گه زيم باز
طريق زندگاني من اينست
رها کن تا بميرم زير پايت
که عمر جاوداني من اينست
بس ست اين قيمت خسرو که گويي
غلام رايگاني من اينست