شماره ١٠٠: بهار آمد و سبزه نو شد به جوها

بهار آمد و سبزه نو شد به جوها
عروسان بستان گشادند روها
گل کوزه بر شاخ مي گويد اينک
که کوزه ز ما و ز مستان سبوها
چو گشت آبها شيشه گر گفت بلبل
قوارير من فضة قدروها
نگويد ز آزادگي هيچ سوسن
چو بلبل ز مستي کند گفت و گوها
ازين پس پياله به کف خوبرويان
خرامنده بيني به لبهاي جوها
به هر شاخ غنچه دهن باز کرده
ز خوبان فرو مي خورد آرزوها
معطر ازان مي کند گل چمن را
کش از نظم خسرو ذخيره ست بوها