شماره ٩٢: باز مدار، اي پسر، غمزه نيم خواب را

باز مدار، اي پسر، غمزه نيم خواب را
تا نبرد به جادويي جان و دل خراب را
از پي نقل مجلست هست بر آتشم جگر
چاشنيي نمي کني گوشه اين کباب را
از مه و مشتري چرا دست نشويد آسمان
کاب بريخت روي تو چشمه آفتاب را
دوش به خواب گوييم در بر من نشسته اي
معذرتي کنم کنون از دل و ديده خواب را
بوسه بده که مي رود هجرکشان به کشتنم
منتظر لب توام، باز بده جواب را
کشتن ماست مستيت، ار چه شراب خورده اي
بهر خدا که سوي خود راه مده شراب را
بهر چه مي کشي، چو هست آخر اين ندامتت
وه که رها نمي کند خوي تو اين شتاب را