شماره ٤٣: آنکو شناخت گردش خورشيد و ماه را

آنکو شناخت گردش خورشيد و ماه را
جويد براي خفتن خود خوابگاه را
از عين اعتبار ببينم به گلرخت
زيرا قياس نيست درازي راه را
اي سرفراز، تيغ اجل در قفا رسيد
سر راست دار، کج چه نهادي کلاه را
مردم همه نگون شده جستند زير خاک
قامت ازان نکوست سپهر دو تاه را
چون رستن گياه ز خونهاي مردم است
من خون دهم ز مردم ديده گياه را
من ماه را طلوع نخواهم به خاک، از آنک
گم کرده ام به خاک رخي همچو ماه را
خسرو چو بخت خويش جهان را کند سياه
راه ار برون دهد ز جگر دود آه را