شماره ٦٨٢: تا چه ساعت بود، يارب، کان مسلمان زاده شد

تا چه ساعت بود، يارب، کان مسلمان زاده شد
کافت اندر سينه و انديشه در جان زاده شد
از شب حامل چه زايد، جز پريشاني به عمر
هندوي شب حامل و زلف پريشان زاده شد
دي شبش گفتم، فلاني، زير لب گفتا، که مرگ
طرفه مرگي بود اين کز آب حيوان زاده شد
مه غلام اوست، ار در پيش يوسف سجده کرد
او به دهلي زاد، اگر يوسف به کنعان زاده شد
ماه من از آب چشم و گريه سوزان بترس
کز تنور پيرزن سيلاب طوفان زاده شد
مردم چشمم برون افتاد ز گريه ز پوست
راست چون طفلي که خون آلود و گريان زاده شد
دل از آن خوناب تن هر لحظه مي گويد غمي
چون کند بيچاره خسرو کز پي آن زاده شد