نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
کتابخانه فارسی
/
پيام مشرق اقبال لاهوري
/
قسمت دوم - افکار
/
تنهائي
تنهائي
به بحر رفتم و گفتم به موج بيتابي
هميشه
در
طلب استي چه مشکلي داري؟
هزار لولوي لالاست
در
گريبانت
درون سينه چو من گوهر دلي داري؟
تپيد و از لب ساحل رميد و هيچ نگفت
بکوه رفتم و پرسيدم اين چه بيدردي است
رسد بگوش تو آه و فغان غم زده ئي؟
اگر به سنگ تو لعلي ز قطره ي خون است
يکي
در
آبسخن با من ستم زده ئي
بخود خزيد و نفس
در
کشيد و هيچ نگفت
ره دراز بريدم ز ماه پرسيدم
سفر نصيب تو منزلي است که نيست
جهان ز پرتو سيماي تو سمن زاري
فروغ داغ تو از جلوه ي دلي است که نيست
سوي ستاره رقيبانه ديد و هيچ نگفت
شدم بحضرت يزدان گذشتم از مه و مهر
که
در
جهان تو يک ذره آشنايم نيست
جهان تهي ز دل و مشت خاک من همه دل
چمن خوش است ولي
در
خور نوايم نيست
تبسمي به لب او رسيد و هيچ نگفت
درباره نوسخن