سعدي و عرفي

دي کسي گفت که سعدي گهر اندوز سخن
قطعه اي گفته ، که انديشه بدان مينازد
گفتم اين گوش بدان نغمه سزد گفت آري
اينک از پرده عنان سوي تو مياندازد
سخن از عشق حرام است برآن بيهده گو
که چوده بيت غرل گفت مديح آغازد
حبذا همت سعدي و غزل گفتن او
که ز معشوق بممدوح نميپردازد
گفتم اين خود همه عيب است که درراه هنر
هرکه اين لاف زند اسب دوي ميتازد
لوحش اله ز يک انديشي عرفي کورا
آنکه ممدوح بود، عشق بدو ميبازد