شماره ٤٠١: جان من در فرقت جانان برآيد کاشکي!

جان من در فرقت جانان برآيد کاشکي!
هم اجل، چون عمر، ما را بر سرآيد کاشکي!
آرزو دارم که بينم: سنبل تر بر گلش
زود تر اين آرزوي من بر آيد کاشکي!
چند با آن شکل شهر آشوب آيد خشمناک؟
چند روزي هم بشکل ديگر آيد کاشکي!
باغ خوبي را نباشد چون وفا هرگز بري
آن نهال حسن روزي در بر آيد کاشکي!
وه! چه گفتم؟ هر غمي کز جور خوبان ممکنست
آن همه بر سينه غم پرور آيد کاشکي!
درد دل کم کن، هلالي، از خدنگ مهوشان
بر دل از بيدادشان صد خنجر آيد کاشکي!