شماره ٣٩٩: زهي شراب لبت مايه طربناکي!

زهي شراب لبت مايه طربناکي!
نموده نرگس مستت هزار بي باکي
گذر بدامن پاکت نکرده باد صبا
کجا شکفت گلي در چمن بدين پاکي؟
بيک کرشمه، که کردي، هزار دل بردي
تبارک الله ازين چابکي و چالاکي!
نشسته ام برهت چون غبار و مي ترسم
که ناگهان بکشي دامن از من خاکي
جواب تلخ شنيدن ز لعل ميگونت
چو تلخي مي ناب آورد فرحناکي
تن ضعيف هلالي بهيچ لايق نيست
جزين که بر سر آتش نهي بخاشاکي