شماره ٣٨٧: دوشينه کجا رفتي و مهمان که بودي؟

دوشينه کجا رفتي و مهمان که بودي؟
دل بي تو بجان بود، تو جانان که بودي؟
اين غصه مرا کشت که: غمخوار که گشتي؟
وين درد مرا سوخت که: درمان که بودي؟
با خال سيه مردم چشم که شدي باز؟
با روي چو مه شمع شبستان که بودي؟
اي دولت بيدار، بپهلوي که خفتي؟
وي بخت گريزنده، بفرمان که بودي؟
شوري بدل سوخته افتاد، بفرما:
امشب نمک سينه بريان که بودي؟
من با دل آشفته چه دانم که: تو امشب
جمعيت احوال پريشان که بودي؟
دور از تو سيه بود شب تار هلالي
اي ماه، تو خورشيد درخشان که بودي؟