شماره ٣٨١: ماه من، روي تو خوبست و چنين بايستي

ماه من، روي تو خوبست و چنين بايستي
ليک خويت قدري بهتر ازين بايستي
حيف باشد که رسد خاک بآن دامن پاک
آسمان وقت خرام تو زمين بايستي
چين در ابروي تو در صحبت احباب خطاست
پيش اغيار در ابروي تو چين بايستي
تا مگر يافتمي دست بر آن خاتم لعل
همه آفاق مرا زير نگين بايستي
زود برخاست ز هر گوشه بلاي خط تو
اين بلا بايد گوشه نشين بايستي
بي تو خوشدل شدم از آمدن غم، که مرا
همه اسباب اجل بود، همين بايستي
شب هجرست، هلالي، ز مه و مهر چه سود؟
امشب آن ماهرخ زهره جبين بايستي