شماره ٣٧٤: کشيده اي مي و بالاي منظر آمده اي

کشيده اي مي و بالاي منظر آمده اي
تو آفتابي و امروز خوش بر آمده اي
چو گل، بروي عرق کرده، ميرسي از راه
بيا، بيا، که عجب تازه و تر آمده اي!
بيا، که خيزم و از شوق در برت گيرم
که نخل باغ جهاني و در بر آمده اي
سرآمدند بخوبي همه بتان، ليکن
تو نور چشمي و از جمله بر سر آمده اي
چه لطف آمدن و رفتنت خوشست! اي يار
که رفته اي و زهر بار خوشتر آمده اي
بخنده شکرين و عبارت شيرين
هزار بار به از شير و شکر آمده اي
ز پرتو تو هلالي کنون رسد بکمال
که آفتابي و خوش در برابر آمده اي