شماره ٣٤٦: سينه مجروحست و از هر جانبي صد غم درو

سينه مجروحست و از هر جانبي صد غم درو
با چنين غمها کجا باشد دل خرم درو؟
در دهان غنچه از لعل تو آب حسرتست
اينکه پندارند مردم قطره شبنم درو
سالها حيران او بودم، کسي آگه نشد
زانکه حيرانند چون من، جمله عالم درو
عاشقان را آن سر کو از همه عالم بهست
و آن سگان هم بهتر از خيل بني آدم درو
تا هلالي را شمردي از سگان کمترين
هيچ کس ديگر نمي بيند بچشم کم درو