شماره ٢٨٠: خراب يک نظر از چشم نيم خواب توايم

خراب يک نظر از چشم نيم خواب توايم
بحال ما نظري کن، که ما خراب توايم
سؤال ما بتو از حد گذشت، لب بگشا
که سالهاست که در حسرت جواب توايم
چه حد آن که توانيم هم عنان تو شد؟
همين سعادت ما بس که: در رکاب توايم
عتاب تو کشد و ناز تو هلاک کند
هلاک ناز تو و کشته عتاب توايم
عجب نباشد اگر از لبت بکام رسيم
که مست باده نازي و ما کباب توايم
ز مهر روي تو داريم داغها بر دل
ستاره سوخته از تاب آفتاب توايم
من و هلالي ازين در بهيچ جا نرويم
چرا که همچو سگان بسته طناب توايم