شماره ٢٢٢: آمد بهار و خوشدلم از رنگ و بوي گل

آمد بهار و خوشدلم از رنگ و بوي گل
آن به که مي کشم دو سه روزي بروي گل
گل ديدم، آرزوي کسي در دلم فتاد
کز ديدنش کسي نکند آرزوي گل
اين دم که بوي دلکش گل ميدهد نسيم
بس دلکشست گشت گلستان ببوي گل
خوش آن که يار باشد و من در حريم باغ
من سوي او نظر فگنم، او بسوي گل
ديد آن دو رخ هلالي و آسوده دل نشست
از جست و جوي لاله و از گفت و گوي گل