شماره ١٨٧: با رخ زرد آمدم سوي درت، اي سروناز

با رخ زرد آمدم سوي درت، اي سروناز
يعني آوردم بخاک درگهت روي نياز
دولت حسن و جواني يک دو روزي بيش نيست
در نياز ما نگر، چندين بحسن خود مناز
عمر بگذشت و شب تاريک هجر آخر نشد
يا شبم کوتاه مي بايست، يا عمرم دراز
تاب بيماري ندارم بيش ازينها، اي فلک
يا نسيم روح پرور، يا سموم جان گداز
مردم چشم هلالي پاک مي بازد نظر
رو متاب، اي نازنين، از مردمان پاکباز