شماره ١٨٣: جامه گلگون، روي آتشناک از گل پاک تر

جامه گلگون، روي آتشناک از گل پاک تر
جامه آتشناک و رو از جامه آتشناک تر
تا چو گل نازک تنش را ديدم، از جيب قبا
سينه من چاک شد، چون دامن من چاک تر
حيف باشد آنکه: دوزم ديده بر دامان او
زانکه باشد دامنش از ديده من پاک تر
التماس قتل خود کردم، روان، برخاستي
الله، الله! برنخيزد سرو ازين چالاک تر
صد مسلمان از تو در فرياد و باکت هيچ نيست
اين چه بي باکيست؟ اي از کافران بي باک تر!
گفته اي: از بهر پابوسم، هلالي، خاک شو
من خود اول خاک بودم، گشتم اکنون خاک تر