شماره ١٥١: يار اگر مرهم داغ دل محزون نشود

يار اگر مرهم داغ دل محزون نشود
با چنين داغ دلم خون نشود چون نشود؟
جز دل سخت تو خون شد همه دلها ز غمم
دل مگر سنگ بود کز غم من خون نشود
اين که با ما ستمت کم نشود باکي نيست
کوشش ما همه اينست که: افزون نشود
گر بسر منزل ليلي گذري، جلوه کنان
نيست ممکن که: ترا بيند و مجنون نشود
بسکه در ناله ام از گردش گردون همه شب
هيچ شب نيست دو صد ناله بگردون نشود
گفته اي: خون تو ريزم، چه سعادت به ازين؟
نيت خير تو، يارب، که دگرگون نشود
واعظا، ترک هلالي کن و افسانه مخوان
کشته عشق بتان زنده بافسون نشود