شماره ١٤٧: شيرين دهنا، اين همه شيرين نتوان بود

شيرين دهنا، اين همه شيرين نتوان بود
شيري که تو خوردي مگر از ريشه جان بود؟
اين حسن چه حسنست که از پرده عيان ساخت؟
نقشي که پس پرده تقدير نهان بود
تنها نه من از واقعه عشق خرابم
مجنون هم ازين واقعه رسواي جهان بود
امروز نشد نام و نشان دل من گم
تا بود دل گم شده، بي نام و نشان بود
دي بود گمان کز غمت امروز بميرم
امروز يقينست مرا هر چه گمان بود
هر تير جفايي، که دو ابروي تو افگند
بس کارگر آمد، که بزور دو کمان بود
خود را خس و خاشاک درت گفت، هلالي
تحقيق نموديم بسي کمتر ازان بود