شماره ١٤٥: جاي آنست که شاهان ز تو شرمنده شوند

جاي آنست که شاهان ز تو شرمنده شوند
سلطنت را بگذارند و ترا بنده شوند
گر بخاک قدمت سجده ميسر گرد
سر فرازان جهان جمله سر افگنده شوند
بر سر خاک شهيدان اگر افتد گذرت
کشته و مرده، همه از قدمت زنده شوند
جمع خوبان همه چون کوکب و خورشيد تويي
تو برون آي، که اين جمله پراگنده شوند
هيچ ذوقي به ازين نيست که: از غايت شوق
چشم من گريد و لبهاي تو در خنده شوند
گر تو آن طلعت فرخ بنمايي روزي
تيره روزان همه با طالع فرخنده شوند
اگر اينست، هلالي، شرف پايه عشق
همه کس طالب اين دولت پاينده شوند