شماره ١٣٨: عاشقان، هر چند مشتاق جمال دلبرند

عاشقان، هر چند مشتاق جمال دلبرند
دلبران بر عاشقان از عاشقان عاشق ترند
عشق مي نازد بحسن و حسن مي نازد بعشق
آري، آري، اين دو معني عاشق يکديگرند
در گلستان گر بپاي بلبلان خاري خلد
نو عروسان چمن صد جامه بر تن ميدرند
جان شيرين با لبت آميخت، گويا، در ازل
گوهر جان من و لعل تو از يک گوهرند
اي رقيب، از منع ما بگذر، که جانبازان عشق
از سر جان بگذرند، اما ز جانان نگذرند
مردم و رحمي نديدم زين بتان سنگدل
من نمي دانم مسلمانند، يا خود کافرند؟
با تن لاغر، هلالي، از غم خوبان منال
تن اگر بگداخت، با کي نيست، جان مي پرورند