شماره ١٣٣: عجب! که رسم وفا هرگز آن پري داند

عجب! که رسم وفا هرگز آن پري داند
پري کجا روش آدمي گري داند؟
دلم بعشوه ربود اول و ندانستم
که آخر اينهمه شوخي و دلبري داند
بعاشقان ستم دوست عين مصلحتست
که شاه مصلحت کار لشکري داند
حديث لعل خود از چشم درفشانم پرس
که قد گوهر سيراب گوهري داند
بناز گفت: هلالي کمينه بنده ماست
زهي سعادت! اگر بنده پروري داند