شماره ١١٢: مي خواهم و کنجي که بجز يار نباشد

مي خواهم و کنجي که بجز يار نباشد
من باشم و او باشد و اغيار نباشد
آنجا اثر رحمت جاويد توان يافت
کان جا ز رقيبان تو آثار نباشد
هر جا حبيبست بپهلوي رقيبست
در باغ جهان يک گل بي خار نباشد
بر من، که گرفتار توام، رحم مفرماي
رحمست بر آن کس که گرفتار نباشد
ما خانه خرابيم و نداريم پناهي
ويرانه ما را در و ديوار نباشد
تقصير و فارسم رقيبست، عجب نيست
هرگز سگ ديوانه وفادار نباشد
بي يار بعالم نتوان بود، هلالي
عالم بچه کار آيد اگر يار نباشد؟