شماره ٦٣: مرا ز عشق تو صد گونه محنت و المست

مرا ز عشق تو صد گونه محنت و المست
هزار محنت و با محنتي هزار غمست
اگر چه با من مسکين بسي جفا کردي
زياده ساز جفا را، که اين هنوز کمست
تويي حيات من و من ز فرقتت بيمار
بيا، که يک دو سه روزي حيات مغتنمست
بيا و بر سر بيمار خود دمي بنشين
مرو، که آنچه تمناي تست دم بدمست
کرم نمودي و بر جان من جفا کردي
ز جانب تو مرا هر چه ميرسد کرمست
بزير پاي تو افتاد و خاک شد عاشق
اگر چه خاک شد، اما هنوز در قدمست
هلالي از سر کويت وداع کرد و برفت
تو زنده باش، که او را عزيمت عدمست