شماره ٥٢: ز باغ عمر عجب سرو قامتي برخاست

ز باغ عمر عجب سرو قامتي برخاست
بگو که: در همه عالم قيامتي برخاست
سمند عشق بهر منزلي، که جولان کرد
غبار فتنه ز گرد ملامتي برخاست
مقيم کوي تو چون در حريم کعبه نشست
بآه حسرت و اشک ندامتي برخاست
دلم براه ملامت فتاد و اين عجبست
عجب تر آن که: ز کوي سلامتي برخاست
براه عشق هلالي فتاده بود ز پا
سمند مقدم صاحب کرامتي برخاست