شماره ٥٠: روز نوروزست، سرو گل عذار من کجاست؟

روز نوروزست، سرو گل عذار من کجاست؟
در چمن ياران همه جمعند يار من کجاست؟
مونسم جز آه و يارب نيست شبها تا بروز
آه و يارب! مونس شبهاي تار من کجاست؟
گشته مردم، هر يکي، امروز، صيد چابکي
چابک صيد افگن مردم شکار من کجاست؟
نيست يک ساعت قرار اين جان بي آرام را
يارب! آن آرام جان بي قرار من کجاست؟
سوخت از درد جدايي دل باميد وصال
مرهم داغ دل اميدوار من کجاست؟
روزگاري شد که دور افتاده ام، آخر بپرس
کان سيه روز پريشان روزگار من کجاست؟
بود عمري بر سر کويت هلالي خاک ره
رفت بر باد و نگفتي: خاکسار من کجاست؟