شماره ٣٥: ز آب چشم من گل شد، براه عشق، منزلها

ز آب چشم من گل شد، براه عشق، منزلها
ندانم تا چه گلها بشکفد آخر ازين گلها؟
شکستي عهد و بر دلهاي مسکين سوختي داغي
زهي داغي که تا روز قيامت ماند بر دلها!
من از خوبان بسي غمهاي مشکل ديده ام، ليکن
غم هجران بود مشکل ترين جمله مشکلها
سزد گر بر سر تابوت ما گريند در کويش
چرا کز منزل مقصود بر بستيم محملها
ز توفان سرشک خود بگردابي گرفتارم
که عمر نوح اگر يابم نبينم روي ساحلها
چو آن مه يار اغيارست گرد او مگرد، اي دل
چرا پروانه بايد شد براي شمع محفلها؟
هلالي چون حريف بزم رندان شد بخوان، مطرب:
«الا يا ايها الساقي، ادر کاسا ونا ولها»