شماره ٢: سعي کردم که شود يار ز اغيار جدا

سعي کردم که شود يار ز اغيار جدا
آن نشد عاقبت و من شدم از يار جدا
از من امروز جدا مي شود آن يار عزيز
همچو جاني که شود از تن بيمار جدا
گر جدا مانم ازو خون مرا خواهد ريخت
دل خون گشته جدا، ديده خونبار جدا
زير ديوار سرايش تن کاهيده من
همچو کاهيست که افتاده ز ديوار جدا
من که يک بار بوصل تو رسيدم همه عمر
کي توانم که شوم از تو بيک بار جدا؟
دوستان، قيمت صحبت بشناسيد، که چرخ
دوستان را ز هم انداخته بسيار جدا
غير آن مه، که هلالي بوصالش نرسيد
ما درين باغ نديديم گل از خار جدا