نامشخص

جدا از زلف و رخسار تو جان دادم به ناکامي
نه خرم از تو در صبحي نه دلشاد از تو در شامي
ندارم غم ز قرب مدعي رشحه که در کويش
کنون قربي که هست او را فراهم بود ايامي
شهنشاه جهان شهزاده محمود آن جوانبختي
که عقل پير باشد پيش راي پخته اش خامي