سپهر فضل و هنر آفتاب عز و شرف
            سحاب جود و کرم ميرزا شريف احمد
         
        
            طراز مسند اجلال بد در اين محفل
            دريغ و درد که برچيدش آسمان مسند
         
        
            زدند کوس رحيلش وزين سراي سپنج
            به شوق گلشن فردوس خيمه بيرون زد
         
        
            روان شد و به دل جان رسيد ياران را
            ز ماتمش الم بيکران غم بي حد
         
        
            ز رنج و محنت دنيا برست و شد به جنان
            قرين عشرت جاويد و دولت سرمد
         
        
            غرض چو رفت ازين بزم و شد به دارالخلد
            ز فيض فضل ازل همدم نعيم ابد
         
        
            نوشت خامه به تاريخ او که از اين بزم
            نهاد پا به جهان ميرزا شريف احمد