بوده است يار بي من اگر دوش با رقيب
            يا من به قتل مي رسم امروز يا رقيب
         
        
            شکر خدا که مرد به ناکامي و نديد
            مرگ مرا که مي طلبد از خدا رقيب
         
        
            با يار شرح درد جدائي چسان دهم
            چون يک نفس نمي شود از وي جدا رقيب
         
        
            هم آشناست با تو و هم محرم اي دريغ
            ظلم است با سگ تو بود آشنا رقيب
         
        
            در عاشقي هزار غم و درد هست و نيست
            دردي از اين بتر که بود يار با رقيب
         
        
            با هاتف آنچه کرده که او داند و خدا
            بيند جزاي جمله به روز جزا رقيب