نويد آمدن يار دلستان مرا
            بيار قاصد و بستان به مژده جان مرا
         
        
            فغان و ناله کنم صبح و شام و در دل يار
            فغان که نيست اثر ناله و فغان مرا
         
        
            فغان که تا به گلستان شکفت گل، بادي
            وزيد و زير و زبر کرد آشيان مرا
         
        
            مرا جدا ز تو ويرانه اي است هر شب جاي
            که سوخت آتش هجر تو خانمان مرا